دو توصیهی مهم و ارزشمند، همواره از جانب فرزانگان ما بهویژه عارفان و اهل ادب، مورد تأکید واقع شده است:
مرنج و مرنجان.
عارفان دو خصلت را نشانهی انسان بالنده و فضیلتمند میشمرند. یکی اینکه تا جای ممکن از آزردن دیگران پرهیز میکند و دیگر اینکه خود نیز از آزار دیگران، رنجیدهخاطر و مکدر نمیشود.
حافظ میگفت «رنجاندن» تنها گناهی است که در مرام او وجود دارد:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
اما از آن سو هم قائل بود که «رنجیدن»، کافر شدن است:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
ما عمدتاً به توصیهی «مرنجان» توجه میکنیم و کمتر دقت میکنیم که توانایی «نرنجیدن» هم فضیلت شامخ و درخشانی است. شیخ عبدالله بلیانی گفته است: «درویشی نه نماز و روزه است، و نه احیای شب است. این جمله اسباب بندگی است. درویشی، نرنجیدن است، اگر این حاصل کنی واصل گشتی.» (نفحاتالانس، عبدالرحمن جامی)
توانایی «نرنجیدن» بستگی به میزان شرح صدر، سعهی وجودی و گستردگی و پهناوری روح فرد دارد. «نرنجیدن» محصول دریادلی است. سعدی میگفت:
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز
هر چه فراخدلتر باشیم دیرتر و کمتر میرنجیم. عارفان دریادلاند و این دریادلی موجب میشود مکدر نشوند و رفتارهای نسنجیده و واکنشهای غیرمنصفانهی دیگران صفای خاطرشان را سلب نکند. مولانا میگفت: «عارف کسی است که هیچ کدورتی مَشربِ صاف او را مکدّر نگرداند و هر کدورتی که بدو رسد، صافی شود.» (فیه ما فیه)
«نرنجیدن» محصول نوعی «آزادگی» نیز هست. وقتی صفای و آرامش روان شما در بندِ اظهارنظرها و واکنشهای دیگران نیست، در واقع رهیده و آزاد هستید. سید برهان الدین محقق ترمذی گفته است: «آزاد مرد آن باشد که از رنجانیدن کسی، نرنجد...» (معارف، محقق ترمذی)
فضیلت «نرنجیدن» با مفهوم «تحمل کردن» هم قرابت دارد. در نظر آموزگاران معنوی، سالکان راستین کسانیاند که متحملاند. واکنشها، تندزبانیها و داوریهای دیگران را تاب میآورند و نمیرنجند. برآشفته و مکدر نمیشوند. سعدی در این زمینه حکایت زیبایی دارد:
«طایفه رندان به خلاف درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بیطاقتی پیش پیر طریقت برد که چنین حالی رفت. گفتای فرزند! خرقه درویشان جامه رضاست هر که در این کسوت تحمل بیمرادی نکند مدعی ست وخرقه بر او حرام.» (گلستان، اخلاق درویشان)
تحمل و نرنجیدن محصول نگرشها و رهیافتهای خاصی است. یکی توجه به این نکته که ستایش و نکوهش دیگران غالباً آمیخته با افراط و تفریط است. مالک دینار میگوید: «تا خلق را بشناختم
هیچ باک ندارم از آنکه مرا مدح گویند یا ذم. از جهتِ آنکه ندیدم ستاینده الا اغراقکننده و نکوهنده الا اغراقکننده.» (تذکرةالاولیا، عطار)
دیگر آنکه طعن و تعریضها و بدزبانیهای دیگران در دیوان اعمال ما اثر مثبت بر جای مینهد. امام غزالی در احیاء علوم الدین سخنی از بزرگان معنا نقل کرده است: «هرکه ترا چیزی گوید و راست گوید شکر کن و اگر دروغ گوید شکر عظیمتر کن، که در دیوان تو عملی بیفزود بیرنج تو»
گاهی هم نگاه مشفقانه به انسانها موجب میشود که برای رفتارهایشان عذر بیاوریم. آوردهاند که در جریان «محنت»، قومی پیش احمد حنبل، آمدند و گفتند: «در این قوم که تو را رنجاندند، چه گویی؟» گفت: «از برای خدای مرا میزدند، پنداشتند که بر باطلم. به مجردِ زخم چوب با ایشان به قیامت هیچ خصومت ندارم.» (تذکرةالالیا، عطار)
توجه به این حدیث نبوی است در کسب این توانایی میتواند کمکحال باشد:
«لَیسَ أَحَدٌ أَصْبَرَ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ لَیدْعُونَ لَهُ وَلَدًا، وَإِنَّهُ لَیعَافِیهِمْ و یرْزُقُهُمْ» [به روایت بخارى] هیچ کس، در برابر ناسزاگویی، شکیباتر و بُردبارتر از خداوند نیست. مردم به او فرزند نسبت میدهند با وجود این، خداوند آنان را عافیت میبخشد و روزی میدهد.»
در رسالهی قشیریه همین معنا به بیان دیگری طرح شده است: «موسی علیه السّلام گفت یا ربّ زبان خلق از من باز دار. خدای عزّ و جلّ وحی فرستاد که زبان خلق از خویشتن باز ندارم از تو کی باز دارم.»
یعنی هنگامی که خداوند قدّوس معروض ناسزا و طعن و تعریضها واقع میشود، اما همچنان بندگان خود را مینوازد، آدمی شایستهتر به چنین رفتاری است.
تحمل، تابآوردن، شکیبیدن، مکدر نشدن و نرنجیدن در مواجهه با داوریها، طعنها، نگاهها، تندزبانیها و نکوهشهای دیگران؛ چیزی است که در زمانهی ما بسیار نادر و کمیاب شده است. عارفان، زمین را مظهر تحمل میدانستند. جنید بغدای میگفت: «صوفی چون زمین باشد که همه پلیدیها در وی افکنند؛ و همه نیکویی از وی بیرون آید» (تذکرةالاولیا). سری سقطی گفته است: «عارف، زمینشکل است که بارِ همهِ موجودات بکشد...» (تذکرةالاولیا)؛ از اینرو میگفتند دانشها و معارف ما اگر قرین تحملی چون خاک نگردند، به چیزی نمیارزند.
نرنجیدن و تحمل کردن را تمرین کنیم. با کلامی از سعدی این گفتار را خاتمه میدهم:
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی
گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمّل کنای فقیه
یا هر چه خواندهای همه در زیر خاک کن
نظرات
خیرخواه
03 آبان 1394 - 04:49به قول عربها: لله درک کاتبا / دست مریزاد/// در این دور و زمانه که انسانها بسیار کم تحمل و زود رنج شده اند توجه به این سخنان بسیار اهمیت دارد. می دانید که عمده دعواها و جار و جنجالها به خاطر کم ظرفیتی و کم تحملی و زودرنجی انسانهاست به ویژه در میان زنها و جوانها کاملا مشهود است... خداوند چقدر به پیامبرش سفارش کرده که: فاصفح عنهم وقل سلام... / خذ العفو وامر بالعرف...
بدوننام
24 دی 1399 - 09:32احسنت بسیار عالی بود.